جرس:اگر چه سالها در حوزههای علمیه به پژوهشگری در علوم دینی وقت گذراند و به درجه اجتهاد رسید اما خود به اختیار، لباس روحانیت را کنار گذاشت. نو اندیش دینی که سرانجام پس از تحمل رنجهای بسیار، بار سفر بست و به دیدار معبودش شتافت. احمد قابل، از آن گروه نو اندیشان دینی بود که به جنگ استبداد و ظلم به نام دین رفتند و از درون متون و سنت دینی، آموزههای انسان گرایانه و مهرورزانه آن را برجستهتر کردند و خود کوشیدند که همان گونه که معتقدند، زندگی کنند. صداقت و شجاعت بارزترین ویژگی این گروه بود، گرچه دل در گرو سیاست نداشتند اما حکومتگران را نسبت به ظلمهایشان هشدار دادند و از گفتن حقیقت نهراسیدند. رضا علیجانی، از فعالان ملی – مذهبی و پژوهشگر دینی در گفتوگو با جرس، دقت در نظر، صداقت و شجاعت در گفتار و عمل را سه ویژگی بارز احمد قابل میداند و معتقد است که منش و روش او میتواند سرمشق همه کسانی باشد که به مقابله با زر و زور و تزویر آمدهاند.
بارزترین ویژگیهای آقای قابل از نگاه شما چه بود؟
من متاسفانه دیدار مستقیم چند بار کوتاه داشتم و با آثار ایشان از نوشتهها و گفتههای ایشان آشنایی داشتم. اگر در باره ویژگیهای ایشان بخواهم از سه گانه کهن اوستایی ایرانی یعنی، پندارنیک، گفتار نیک و رفتار نیک، استفاده کنم؛ آقای قابل در پندار بسیار دقیق بود، دقت نظر بسیار بالایی داشت، در گفتار هم صداقت داشت، به این معنا که در ذهن و قلمش بسیار به هم نزدیک بود و در رفتار هم شجاعت داشت. فردی میتواند دقیق و صادق باشد اما به دلیل موقعیتها یا فشارها و هزینههایی کهگاه از سوی حاکم و یا نهاد قدرت و یا متولیان سنت یا رقبای فکری تحمیل میشود، کنش شجاعانه نداشته باشد. اما آقای قابل این سه را با هم داشت و من دقت در نظر، صداقت در گفتار و شجاعت در عمل را بارزترین ویژگی ایشان میدانم.
شجاعت آقای قابل به نظر میرسد که شباهت فراوانی دارد به شجاعت آقای منتظری، این شجاعت در گفتار و عمل در ایشان از چه منبعی سرچشمه میگیرد؟
به گمان من رفتارهای انسان، بخشی نشات گرفته از بیولوژیک و جبری است، بخشی ناشی از آموزش، بخشی هم تربیت وپرورش در نهاد خانواده و بخشی هم تجارب شخصی و آزمون و خطا فرد است. در خصوص آقای قابل و برادرشان، تا آنجا که مشخص است محصول یک تربیت خانوادگی است، تربیت خانوادگی ایشان به نظر میرسد با توجه به این ضرب المثل که رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون، به نظر میرسد که تربیت خانوادگی ایشان مبتنی بر صداقت و شجاعت بوده است. همینطور رابطهای که ایشان با آیت الله منتظری داشته، بر اساس همان رابطه استاد و شاگردی، تاثیرگذار بوده، به گونهای که بسیاری شجاعت و صداقت و دقت ایشان را به آقای منتظری تشبیه میکنند.
همینطور زندگی درویشمندانه ایشان که نداشتن و نخواستن در عین توانستن است با توجه به لباسی که دارد و خود را از آن خلع میکند و ارتباطاتی که داشته، میتوانسته از منافع زیادی برخوردار شود، اما ایشان راه هجرت و زندگی درویشمندانه را در پیش میگیرد. این نشان میدهد که دنیا در نگاه ایشان بسیار کوچک است، همان طور که در نگاه آقای منتظری کوچک بود. در خصوص آیت الله منتظری، به باور من نهج البلاغه بسیار تاثیر گذار بوده و حدس میزنم که در خصوص آقای قابل هم این انس گرفتن با نهج البلاغه نقش داشته است.
مجموعه اینها یک نوع شجاعت را در ایشان به وجود آورده، نوعی آرمان خواهی موحدانه است و صداقت و تلاش برای زیستن بر آرمانها و ارزشهایی که به آن معتقدند. این کشاکش و کشمکشها را خیلی از مذهبیها در سی سال پس از انقلاب داشتند که با شعارهایی یکسان کنار هم امدند، همسو شدند و به دنبال یک رهبر مذهبی گرد هم آمدند که شباهت لفظی بسیاری داشت. اما به تدریج مشخص شد پشت این کلمات کلی و مبهم، تفاسیر دیگری وجود دارد و به تدریج منافع و موقعیتها هم در آن وارد شد. اما نوعی آرمان خواهی انسان دوستانه موحدانهای که همه بندگان خدا را یکسان و مساوی میداند و این بنیاد نظری دینی دموکراسی و حقوق بشر و فضیلت اخلاقی انسان دوستانه میتواند باشد، را در آقای قابل میبینم.
این را در کنار ویژگیهای دیگر ایشان؛ صداقت و شجاعتی که داشت سبب میشود، ایشان به هر نکتهای میرسد آن را مطرح میکند، مانند شجاعتی که در نظریه ولایت فقیه و انتساب مشروعیت به خداوند دارد، نظری که راجع به حجاب و نحوه پوشش زنان دارد و همینطور در عملکرد سیاسی، نظری که راجع به عملکرد رهبران در ایران دارد.
آقای قابل اگر چه فعال سیاسی و سیاستمدار نبود اما کنشهای سیاسی داشت، از اعتراض به حصر آقای منتظری تا نقد فرهنگ خشونت و نامههایی که بعد از ۸۸ نوشت، مجموعه این رفتارها و کنشها را که کنار هم قرار بدهیم، میتوان یک الگوی کنشگری سیاسی به دست آورد. ویژگی بارز این بخش از فعالیت ایشان را چه میدانید؟
آقای قابل یک اکتیویست سیاسی نبود، بلکه یک پژوهشگر دینی است که دین و پژوهشش معطوف به تغییر وضعیت سیاسی و اجتماعی آدمیان است. به عنوان کسی که انگیزههای حرکت سیاسیاش را از درون دین میاورد، شباهت پیدا میکند به گاندی، گاندی میگفت برخی از سیاستمدارن در پیری رو به عرفان میآورند اما من از عرفان به سیاست آمدهام. او میگفت: من در جهان به معنا و نیروی معنوی قائل بودم که آن معنا داری هستی نمیتوانست با ظلمی که انگلیسهایی در هند میکردند، سازگار باشد. بنابر این با آن انگیزههای معنوی وارد سیاست شدم و به مقابله به ظلم رفتم. آقای قابل هم با این انگیزهها وارد سیاست شد و صداقت و شجاعت را در نامههایش میبینیم که مصداق بارز این حدیث است که «بالاترین جهاد گفتن سخن حق در برابر حاکم ستمگر ظالم و جابر است.»
این نشان میدهد که آقای قابل نه به عنوان یک اکتویست که قائل به فایده گرایی و دستاورد گرا است، به سیاست، بلکه به دید اخلاق وظیفه گرا و ارزش گرا به سیاست نگاه میکند. به نوعی میتوان گفت که یک اخلاق کانتی است که میگوید: «حقیقت را بگو ولو افلاک به هم بریزد.» ایشان در گفتن حقیقت به نتیجه آن در کوتاه مدت نگاه نمیکند، نگاه اخلاقیش نگاه هزینه و فایده نیست که بیشترین سود برای آدمیان در پی داشته باشد که نتیجهاش در دنیای سیاست، به توازان قوا و نیروهای اجتماعی میانجامد، بلکه مستقیم در چشم حقیقت نگاه میکند و آنچه که تشخیص میدهد صادقانه مینگارد و شجاعانه در زبان و رفتار بروز میدهد.
میتوان بزرگترین ویژگی ایشان را در حق گویی و پایداریشان در کلام حق دانست و این مصداق سوره «والعصر» است که همه انسان را در زیان میبیند، مگر اینکه ایمان داشته باشد، بر اساس ایمانشان عمل صالح انجام دهند، توصیه به حق بکنند و بر آن توصیه و کلام حقشان پایدار باشند. آقای قابل نماد بارز این نگرش و پایداری بر کلمه حق است و به عنوان یک روشنفکر ارزشمدار به سیاست نگاه میکند و نه یک سیاستمداری که به دنبال توازان قوا و نیروهای اجتماعی است.
درگذشت آقای قابل چه تاثیری بر نوگرایی دینی خواهد داشت و آیا میتوان فقدان ایشان را به نوعی تضعیف جریان نوگرایی دینی دانست؟
متاسفانه، از دست دادن هر اندیشمندی خللی در جریان آن ایجاد میکند اما به همان اندازه قطعا به معنای مرگ آن اندیشه نیست. شاید این مرگها اگر تبدیل به یادآوری و انگیزهای برای تدوام راه شود، کمک کند به بسط این اندیشه، همان گونه که مرگ آقای منتظری پایان راه ایشان نبود. همان گونه که مرگ بسیاری از نو اندیشان باعث ماندگاری و توجه مجدد به بازخوانی آرای آنها شد. ما الان میبینیم که خیلی از شاگردان آقای منتظری پا جای پای ایشان گذاشتهاند. متدولوژی آقای قابل همچون آیت الله منتظری، سعی در استفاده از روششناسی و منبعشناسی حوزوی برای طرح اندیشههای جدید بود. ما اگر منابع حوزوی و دینشناسی را در سه حوزه منبع، بینش و روش تقسیم کنیم، آقای قابل، منبعشناسی و روش شناسیشان در مختصات دورن حوزوی تعریف میشد. اما با اصلاحات و رفرم خواهی که نه به آن نتایج غالب و مشهور بلکه به نتایجی که به نفع انسان، عقل جدید، حقوق بشر و عدالت بود میانجامد. این اسلامشناسی الان سربازهای زیادی در همین حوزههای دینی دارد و ما ردپای این جریان را در میان دست پروردگان مکتب آیت الله منتظری میبینیم. امیدوارم که درگذشت آقای قابل هم سر آغازی باشد برای خوانش مجدد افکار و نظرات ایشان و همینطور توجه و درس آموزی از منش ایشان که میتواند برای همه ایرانیانی که در مقابل زر و زور تزویر ایستادند آموزنده و انگیزه بخش باشد.