وقتی عربستان عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل شد، مایه شگفتی و در افکار عمومی جهانی و گاه طنزگویی در برخی رسانهها گردید.
به همین ترتیب وقتی حکومت ایران (و به خصوص تندروترین جناحهای و افراد سرکوبگر و بزن بهادرش) در برابر اعدام برخی زندانیان و در واقع یکی از فعالان و ناراضیان سیاسی در عربستان از خود مخالفت و حرارت نشان دادند، باعث شگفتی برخی ناظران گردید. چرا که در پرونده حقوق بشری حکومت ایران دهههاست که اعدام مخالفان سوژه ثابتی را تشکیل میدهد. حال اگر برخی اعدامها به عملکرد مخالفان که بعضا مسلح بوده و اقدام نظامی کردهاند، نسبت داده شده و به نوعی البته همراه با سفسطه توجیه گردیده است انبوههای از قتلها و اعدامها، به خصوص در یک دهه و نیم اخیر که جان شاعر و نویسنده و روزنامهنگار و روحانی سنی و کشیش مسیحی و ... دگراندیشانی را گرفته که به جز سخن و قلم ابزار دیگری نداشتهاند، هیچ گونه تفاوتی با رفتاری که عربستان با عدهای خاص داشته است، ندارد.
اما سوال مهمتر از این مقایسه سریع این است که آیا واقعا حاکمان ایران متوجه این تناقض جدی نیستند؟
به نظر میرسد حاکمان ایران هم چنان که به قدرت و ولایت مطلقه سیاسی باور دارند به «حقیقت» مطلقه خویش نیز ایمان دارند (یا حداقل چنین مینمایند). بدین ترتیب هر کس که در برابر این حقیقت مطلقه بایستد بالطبع با رویکرد فقهی حاکم بر دستگاه فکری و قضایی حکومت، حکماش معلوم است. حکومت صاحب حق است و محکوم و معدوم! شده محارب و مرتد و ملحد. و به عکس چون طرف مقابل و حکومتاش (عربستان) را بر باطل میدانند، اگر آن حکومت با منتقد و مخالفی (ولو مقداری صریحاللهجهتر و تندتر از منتقدان و مخالفانی که در این سوی صف به شدت مجازات میشود) همان رفتار را داشته باشد آن ها ناحق و مستبد و خونریز اند و منتقدشان شهید.
شاید سه دهه پیش بود که یک افسر مصری عدهای از اسرائیلیان را ظاهرا در صحرای سینا به رگبار بسته بود و خود نیز در فعل و انفعالی زخمی شده و در بیمارستانی بستری بود. آنگاه یک مامور موساد در قالب خبرنگار در میان اهالی رسانه به دیدن او رفت و در همانجا اگر درست به یادم مانده باشد با دسته دوربین به شدت به سر او حمله کرد و او را به قتل رساند.
به یاد دارم همان روزها با مرحوم حسن تواناییان فر در حال صحبت بودیم که ایشان همین حادثه را یادآور شد و گفت حالا از نظر یک سوی ماجرا آن افسر مصری شهید است و آن اسراییلی قاتلی پست و از منظر صف دیگر او یک قهرمان است و افسر مصری فردی پست که به مجازاتی که حقش بوده رسیده است. مرحوم تواناییان فرد در حالی که شاید دل بیشتر با یک سوی ماجرا داشت اما متوجه مسئلهای شده بود که هنوز هم منطقه ما از آن رنج میبرد: «خود حق پنداری مطلق»!
عربستان علاوه بر خودحقپنداری مطلق فکر میکند میتواند همه را با پول نمک گیر کند و بخرد، حتی در غرب، چه برسد به کشورهای منطقه. و حکمفرمای بزرگ باشد و هر گاه اعتراضی از مردماش دید یا آنها را سرکوب کند و یا ایشان را نیز با افزایش حقوق و مزایا نمکگیر کند. و وقتی هزاران نفر از حجاج از کشورهای مختلف منطقه، بر سر بیتدبیری و مدیریت بحران در منا کشته میشوند آن قدر از خودراضی باشد که عذرخواهی هم نکند.
و شگفتآورتر ایران که وقتی نمیتواند خروج عدهای معدود را از ورزشگاههایش مدیریت کند و عدهای زیر دست و پا کشته میشوند، به شدت طلبکار عربستان باشد (البته جدا از این نکته ظریف، این اعتراض یک حق مردم ایران است) و عجیبتر این که کشوری که از نظر نرخ اعدام در جرایم مختلف در ردههای بالای جهانی قرار دارد به اعدام در عربستان معترض شود و پرخاش کند و باز خندهدار آن که در کشوری که حقوق اولیه و بدیهی سیاسی و مدنی به خصوص در مورد زنان هنوز حتی روی کاغذ هم به رسمیت شناخته نشده مدعی و طلبکار کل منطقه و از جمله ایران باشد!
این خودحقپنداری ها و رفتارهای ویژه اینک البته در قالب دو مذهب بزرگ منطقه و دو زیرشاخه اسلام صورتبندی میشود. هر چند اگر نیک بنگری نزاع بر سر قدرت و ریاست بر سیاست و اقتصاد منطقه را در زیر این کشمکش آشکارا خواهی دید.
حکومت ایران برآمده از انقلابی است که شعارهای رهاییبخش داشته و یکی از هنرهای! حاکمان بعد از انقلاب در کنار دیگر هنرهای بزرگ شان این بوده است که پیام اولیه انقلاب برای منطقه (که به نفع مردم و آزادی و عدالت و علیه دیکتاتورهای منطقه و ظلم و ستم سیاسی و تبعیض طبقاتی حاکم بر این کشورهای نفتخیز و ثروتمند بوده)، را به تدریج از یک مضمون رهاییبخش تبدیل به یک امر ارتجاعی و فرقهای کرده است. بدین ترتیب حاکمان مستبد و مرتجع منطقه نیز با زیرکی و تردستی بدان دامن زده و خود را از خطر پیام رهاییبخش اولیه نجات داده و به جای آنکه مردم تحت سلطه و ستمشان را در برابرو مقابل خود ببیند در کنار خویش و علیه دشمن مشترک فرقهای مشاهده کنند!
و البته بودند و هستند انسانهای ملی و ژرف اندیشی که از ابتدای انقلاب به بعد هم از منظر فکری و دینی و هم از منظر سیاسی و استراتژیک با دو ادعای گزاف و دو «آفت» ضدمنافع ملی که به تدریج در سیاست خارجی ایران ریشه دواند یعنی ادعای رهبری و برعهده گرفتن مسئولیت نابودی ظلم و استکبار در جهان و دیگری داعیه رهبری و امالقرایی جهان اسلام در منطقه که هر دو با نفوذ تدریجی نظامیان در سیاست ایران (از میدانداری در مدیریت جنگ تا شتاب گرفتن نفوذشان در دوران رهبری آقای خامنهای) همراه بوده؛ مخالفت کرده و آن را امری غیردینی و غیرملی و نابود کننده منابع و سرمایههای کشور دانستهاند و این سیاست را تصمیمی بدون مشارکت و رضایت مردم نامیدهاند (مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم مهندس سحابی دو نفر از این مخالفاناند).
امروزه نیز خود حقپنداری دو قدرت منطقهای میرود که شتاب بگیرد و هزینه دیگری را به مردم ما تحمیل کند، هر چند بنا به آگاهیها و تجارب رشد یافته در سطوح مختلف داخلی(حتی بخش هایی از قدرت مستقر) از یک سو و ضعف و ناتوانی اقتصادی کشور از سوی دیگر و همچنین فضای مخالف بینالمللی از سوی قدرتهای اروپایی و دولت اوباما بعید است که این بار این تنازع به یک رویارویی مستقیم و پرهزینه و خونین منجر شود. اما آنچه به صورت حداقلی قابل پیشبینی است جنگهای نیابتی است که طرفین ماجرا در سوریه و یمن انجام خواهند داد. و این حقوق اولیه و نیز زندگی و حیات و رفاه و نشاط و... میلیونها انسان منطقه است که در این میان تباه و ضایع خواهد شد و باز با کمال تأسف هر یک با خودحق پنداری مطلق دیگری را به نقض حقوق بشر، حق حاکمیت ملی و زیاده جویی سیاسی و دینی متهم خواهد کرد.
یاد مرحوم تواناییان فر به خیر که نماند تا ببیند جدال دو مصری و اسراییلی جای خود را به نزاع دو حکومت عربستان و ایران داده است و به صورت قابل تاملی، دیگر اسراییل اساسا از این معادله کنار گذاشته شده و ابعاد فردی نزاع نیز مقیاسی وسیع و دولتی یافته است. اگر حاصل آن نزاع چند کشته از طرفین بود، حاصل این نزاع، میلیونها انسان مقتول، آواره، معلول و گرسنه و ناامید و بیآینده است، کاش این حاکمان خود حق پندار از قدرت مطلقه سیاسی - نفتیشان لمحهای خلع میشدند تا شاید چشم به واقعیتی بگشایند که جدا از جنگ الفاظ و سفسطههای واژگان و عبارت، در عالم واقع این جان شیرین انسانهاست که تباه و نابود می شود و این امید و آرزوی کودکان است که به تلی از خاک و خاکستر تبدیل میگردد.
آیا از این ویرانه جنگ های خونین و نیابتی میتوان امید رویش جوانه صلح و مهربانی داشت؟ تنها در یک صورت؛ اگر نسیم نوازش صلح و مهربانی و گفت و گو و منطق و عقلانیت از سوی «افکار عمومی» و «جامعه مدنی» در منطقه و جهان تأثیرگذار باشند و از تداوم این وضعیت و نقض لحظه به لحظه حقوق میلیون ها انسان و پایمال شدن آنچه برآمده از رنج و شکنج میلیون ها انسان است و هم چون فانوسی دریایی راهنمای سیاست ورزان اصیل؛ «حقوق بشر» نامیده می شود، ممانعت کنند. این چنین باد.
ماهنامه خط صلح شماره 57 / 5 بهمن 1394