کاشی: انباشته شدن ذهنیت یکی دو نسل از سنخ نولیبرالیسم و پست مدرنیسم، در تولید یک جامعه ضعیف، بی قدرت، اتمیستی و بی افق، فوق العاده موثر بوده/ نیکفر: پشت کردن روشنفکری دینی به چپ، به معنای از دست دادن حساسیت به مسئله عدالت وادراک همدلانه«آه ستمدیدگان»تمام شده.جای یک جریانِ مذهبیِ ترقیخواهِ عدالتجویِ دموکرات به شدت خالی است.غیرمذهبیها نمیتوانند این جای خالی را پر کنند.در غیاب این نیرو پوپولیسم و فاشیسم مذهبی قدرت میگیرد. روشنفکری دینی، به خاطر پشت کردن به سنت چپ مذهبی و همدستی درکوبیدن آن، تا حدی مسئول این وضعیت است/علیجانی:بی توجهی به «عدالت» باعث دوپارگی دو پویش ناراضیان سیاسی واقتصادی شده. بخشی از دشواری تلاش برای تغییر وضع کنونی ریشه در این نقیصه بنیادی دارد.
نظرات روشنفکر غیردینی در باره روشنفکران دینی مرا دچار دو تردید میکند:چقدر با ادبیات دینی و روشنفکران دینی آشناست؟ تردید دیگرم در باره میزان وقوف بر میزان تاثیرگذاری و موفقیت اجتماعی است. معیار سنجش کار روشنفکر نه تنها «محق» بودن بلکه «موثر» بودن هم هست/روشنفکری غیرمذهبی ما می تواند ببیند در حوزه تولید اندیشه (و نه ترجمه) چقدر زحمت کشیده و تولید داشته است؟ روشنفکری مذهبی اما(چون مشابه خارجی اش کم و محدود است) «مجبور» به تولید بومی بوده و اندیشه ها و نظریاتی «بینافرهنگی»تولید کرده که در حوزه کاری اش (نواندیشی دینی و جهان اسلام) قابل ارائه بوده است/ می توان مواضع سه شرکت کننده را بر دو محور حقیقت و تغییر (یا نظری و عملی)، چنین جمعبندی کرد که آشوری معتقد بود مذهب علاوه بر ابعاد اجتماعی، دارای ابعاد وجودی و اگزیستانسیل نیز هست. وی در حوزه عملی نیز خود را با روشنفکران دینی هم وضعیت و نیازمند تفاهم متقابل می دید. نیکفر معتقد بود در حوزه نظری باید نقد را از نقد مذهب آغاز کرد اما در حوزه عملی می توان روی مسائل مبرم همکاری داشت.آجودانی در هر دو حوزه چندان سر به مهر نبود...